English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5881 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
zazen U پایان استراحت نشسته
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Zen U استراحت بحالت نشسته
surcease U پایان استراحت
lounging U اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
lounge U اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
lounges U اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
lounged U اطاق استراحت سالن استراحت صندلی راحتی
eol U پایان خط پرچمی که بیان کننده پایان یک خط داده میباشد
terminates U پایان دادن پایان یافتن
terminate U پایان دادن پایان یافتن
terminated U پایان دادن پایان یافتن
sedent U نشسته
sedentary U نشسته
aground U به گل نشسته
sedimentary U ته نشسته
sittings U نشسته
sejant U نشسته
soapless U نشسته
sitting U نشسته
crouch start U استارت نشسته
aground U بگل نشسته
stranded U بگل نشسته
fretty U چرک نشسته
sprint start U استارت نشسته
aground U به خشکی نشسته
superannuated U باز نشسته
sitting position U وضعیت نشسته
vega U کرکس نشسته
herculis U بر زانو نشسته راقص
hercules U بر زانو نشسته راقص
He was sitting on my left (left side) U طرف چپ من نشسته بود
ambushed U سربازانی که درکمین نشسته اند
ambush U سربازانی که درکمین نشسته اند
jackson haines spin U چرخیدن روی یک پا در حالت نشسته
ambushing U سربازانی که درکمین نشسته اند
valdez U پرت بالانس از حالت نشسته
ambushes U سربازانی که درکمین نشسته اند
Dust has accumulated [settled] on the chairs. روی صندلی ها خاک نشسته
She was sitting in the corner of the room . U گوشه اتاق نشسته بود
saddlefast U محکم روی زین نشسته
She was sitting on my right. U سمت راست من نشسته بود
my neighbour at dinner U کسیکه سر ناهار پهلوی من نشسته است
You are a back seat drive.You are on the sidelines. U کنا رگود نشسته یی ومی گی لنگش کن
split lean U پا باز نشسته و تماس سینه ژیمناست با زمین
kieselguhr U سنگ چخماق ته نشسته درساختن دینامیت بکارمیرود
totake U شخص بست نشسته یاپناهنده را دستگیر یا ازاد کردن
he stroked U درعقب کرجی نشسته پارومیزدبدان سام که پاروزنان دیگر .....میزدند
idle U استراحت
recumbency U استراحت
relaxation U استراحت
yasme U استراحت
vacations U استراحت
idlest U استراحت
breathers U استراحت
breather U استراحت
idles U استراحت
bye U استراحت
vacation U استراحت
idled U استراحت
byes U استراحت
rests U استراحت
rehabilitation U استراحت
rest U استراحت
to pause U استراحت کردن
electrode bias U ولتاژ استراحت
lie-down U استراحت کردن
go to rest U استراحت کردن
binnacle U استراحت پزشکی
lie down U استراحت کوتاه
idle period U دوره استراحت
calm down <idiom> U استراحت کردن
resting potential U پتانسیل استراحت
to take one's rest U استراحت کردن
to rest on one's oars U استراحت کردن
rest U محل استراحت
rest U استراحت کردن
to go to roost U استراحت کردن
lie-down U استراحت کوتاه
to retire to bed U استراحت کردن
rests U محل استراحت
rests U استراحت کردن
unbuckling U استراحت کردن
unbuckles U استراحت کردن
unbuckled U استراحت کردن
unbuckle U استراحت کردن
to repose oneself U استراحت کردن
to rest oneself U استراحت کردن
lie down U استراحت کردن
relief time U زمان استراحت
quiescent point U نقطه استراحت
repose U اسودگی استراحت
rest cure U معالجه با استراحت
lie by U استراحت کردن
lie off U استراحت کردن
relief interval U استراحت متناوب
quiescent current U جریان استراحت
respite _ U فاصله استراحت
meal break U استراحت ناهار
nooning U استراحت نیمروز
lie up U استراحت کردن
outstretch U استراحت کردن
sick leave U استراحت بیماری
rest period U دوره استراحت
respite U استراحت تمدید مدت
lodgment area U منطقه استراحت یا فرود در سر پل
rests U استراحت کردن بالشتک
mass practice U تمرین بدون استراحت
eases U سهولت استراحت رسایی
parlor car U سالن استراحت قطار
rest U تکیه گاه استراحت
ease U سهولت استراحت رسایی
to breathe a horse U استراحت کردن به اسب
retire U استراحتگاه استراحت کردن
retires U استراحتگاه استراحت کردن
rest U استراحت کردن بالشتک
to rest up U استراحت کامل کردن
easing U سهولت استراحت رسایی
binnacle list U فهرست استراحت پزشکی
i yearn for U ارزوی استراحت دارم
lair U محل استراحت جانور
eased U سهولت استراحت رسایی
kick back <idiom> U تنها استراحت کردن
jump suits U لباس خانه و استراحت
jump suit U لباس خانه و استراحت
rests U تکیه گاه استراحت
rest up U استراحت کامل کردن
work ratio U نسبت کار به استراحت
work relief U استراحت توام با کار
lairs U محل استراحت جانور
time is the great healer <proverb> U سعدی به روزگاران مهری نشسته بر دل بیرون نمی توان کرد الا به روزگاران
dwellings U پیاده شدن برای استراحت
dwelling U پیاده شدن برای استراحت
bucket step U فیکس کردن پا برای استراحت
slack suit U لباس مخصوص گردش یا استراحت
dwell U محل توقف توقفگاه استراحت
dwelled U محل توقف توقفگاه استراحت
dwells U محل توقف توقفگاه استراحت
lounge U محل استراحت ولم دادن
lounged U محل استراحت ولم دادن
lounging U محل استراحت ولم دادن
rehabilitation U اردوگاه استراحت تسلی دادن
lies U : دراز کشیدن استراحت کردن
bedtime U وقت استراحت موقع خوابیدن
bedtimes U وقت استراحت موقع خوابیدن
to take a mandatory break U وقت استراحت اجبا ری گذاشتن
lie دراز کشیدن استراحت کردن
lounges U محل استراحت ولم دادن
lied U : دراز کشیدن استراحت کردن
lying in U دوران استراحت ونقاهت بعداز زایمان
lounge car U قطار دارای سالن استراحت وتفریح
neutral corner U گوشههای رینگ بوکس درموقع استراحت
change up U جهشهای کوتاه برای استراحت بازو
change of pace U جهشهای کوتاه برای استراحت بازو
lounger U کسیکه در نیمکت یا در سالن انتظار استراحت میکند
diastasis U استراحت قلب در فاصله بین انقباض و انبساط
longtour area U منطقه استراحت خارج ازکشور افراد نظامی
truce U وقتی که برای تنفس و استراحت داده میشود
ring stool U چهارپایه مخصوص استراحت بین روندهای بوکس
truces U وقتی که برای تنفس و استراحت داده میشود
The place was fully packed . U گوش تا گوش آدم نشسته بود
wool in the grease U پشم نشسته پشم تازه چیده
rest and recuperation U عقب بردن پرسنل برای استراحت و تجدید قوا
coffee breaks U تعطیل چند دقیقهای کار برای استراحت و صرف قهوه
coffee break U تعطیل چند دقیقهای کار برای استراحت و صرف قهوه
downtime U مدتی که کارخانه کار نمیکند مدت استراحت ماشین وکارخانه درشبانه روز
paced U شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
paces U شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
half area U محل توقف سربازان در حین حرکت برای تجدید سازمان یاگرفتن مهمات یا استراحت
pace U شریک نوبتی بازیگر بودن بدون گرفتن امتیاز و تنها برای استراحت دادن به او
issue [outcome] U پایان
windup U پایان
finallist U پایان رس
finish line U خط پایان
end line U خط پایان
end all U پایان
to sit out U تا پایان
hexapod U شش پایان
sempiternity U بی پایان
infinite time U بی پایان
forever U بی پایان
foreverness U بی پایان
aeon U بی پایان
immortality U بی پایان
perpetuity U بی پایان
illimitable U بی پایان
illmitable U بی پایان
initiator terminator U پایان ده
out <adv.> U پایان
eternity U بی پایان
eternality U بی پایان
finis U پایان
end U پایان
ended U پایان
ends U پایان
periods U پایان
unbound U بی پایان
limit U پایان
period U پایان
conclusions U پایان
abyss U بی پایان
abysses U بی پایان
Recent search history Forum search
1پایان نامہ را در زبان اردو چہ می گویند
1جداسازی سلول‌های‌سرطانی‌گردشی به کمک افزایش حجم ناشی از تابش لیزر به سلول های حاوی نانوذرات طلا
2هر کاری می کنم متن رو به فارسی ترجمه نمیکنه.
0google translatero emtehan kon hatman jawab mide. متوجه منظورتون نشدم. یعنی دیگه از برنامه شما استفاده نکنم و برم از گوگل ترانسلت استفاده کنم؟ اون که ترجمه هاش داغونه. لطفا راهنماییم کنید من برای پایا
0نحوه کار با نرم افزار waze
1بازشناسی خصوصیات فضای معماری مدرس‌ها و حجره‌ها درمسجدـمدرسه‌های شاخص دوره‌ی قاجار در تهران
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com